اشعار بابا طاهر بسیار حزین ودلنشین است ،معمولا شروا
خوانان محلی از اشعار
بابا طاهر در شرواهای خود بکار می برند.
اگر آیی به جانت وانوازم وگر نایی ز هجرانت گدازم بیا دردی که داری بر دلم نه بمیرم یا بسوزم یا بسازم *********************** مو آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم به هر الفی الف قدی برآیه الف قدم که در الف آمدستم ************************* ز دست چرخ گردون داد دیرم هزاران ناله و فریاد دیرم نشسته دلستانم با خس و خاک چگونه خاطر خود شاد دیرم؟ ************************** به روی دلبری گر مایلستم مکن منعم گرفتار دلستم خدا را ساربان آهسته می ران که مو وامانده این قافله استم *************************** الهی دل بلا بی دل بلا بی گنه چشمان کره دل مبتلا بی اگر چشمان نکردی دیده بانی چه داند دل که خوبان در کجا بی ***************************** دو زلفونت بود تار ربابم چه می خواهی از این حال خرابم ته که با مو سر یاری نداری چرا هر شو نمی آیی به خوابم؟ ************************ دلا غافل ز سبحانی چه حاصل مطیع نفس شیطانی چه حاصل بود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود نمی دانی چه حاصل ***************************** نسیمی کز بن آن کاکل آیو مرا خوش تر ز بوی سنبل آیو چو شو گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو ***************************** نگارینا به فریاد دلم رس کس بی کس تویی مو مونده بی کس همه گویند طاهر کس نداره خدا یار مو چه حاجت کس *************************** دلا چونی دلا چونی دلا چون همه خونی همه خونی همه خون ز بهر لیلی سیمین عذاری چو مجنونی چو مجنونی چو مجنون ****************************** سیاهی دو چشمانت مرا کشت درازای دو زلفانت مرا کشت به قتلم حاجت تیر و کمان نیست خم ابرو و مژگانت مرا کشت